خانوادۀ مسیحیزندگی روزمره مسیحی

فصل سی و دوم اصول عیسی در روابط: فروتنی چگونه میل به مقایسه را در ما ‏مَهار می‌کند؟

رای بدهید

فصل سی و دوم اصول عیسی در روابط: فروتنی چگونه میل به مقایسه را در ما ‏مَهار می‌کند؟

از آنجایی که ما همیشه مقدم بودن را ‏با بهترین بودن برابر می‌دانیم، مرتب ‏در حال مقایسۀ خود با دیگران هستیم. ‏در هر اتاقی که وارد می‌شویم، هر جلسۀ ‏کاری که شرکت می‌کنیم و در هر مکالمه‌ای که ‏داریم، از خود می‌پرسیم جای من در اینجا ‏کجاست؟ آیا جلو هستم یا عقب؟ در ‏جایگاه بالایی هستم یا پایین‌تر؟

این میل ما به مقایسه، تأثیر شایانی بر ‏روابط ما دارد. دامی که مقایسه برای ‏ما پهن می‌کند، می‌تواند بهترین رابطه‌ها ‏را نابود کند. با وجود اینکه آنچه داری خوب ‏است، دائم در جستجوی مقایسۀ خود با دیگران در اطرافت هستی و با خود چنین می‌اندیشی: ‏‏«به ظاهر این آقا از شوهر من بیشتر به ‏من توجه دارد.» یا «او حتی بیشتر از ‏همسرم مرا تشویق می‌کند.» و یا «به این ‏بچه‌ها نگاه کن. ای کاش بچه‌های من هم مثل ‏آنها مؤدب بودند؟”‏‎ ‎شیطان وسوسه‌مان ‏می‌کند که چیز خوبی را برداریم و لذتی ‏که از آن می‌بریم با لذت‎‏‌های دیگر ‏مقایسه کنیم. حقیقت این است که خبر ‏نداری که آن مردی که اینچنین مراقب ‏توست با خانواده‌اش چطور رفتار می‌کند. ‏و واقعاً خبر نداری که این زنانی که ‏تشویقت می‌کنند، چقدر دوست دارند با ‏دوستان خود در مورد دیگران غیبت کنند ‏و یا وقتی به آن بچه‌ها غبطه می‌خوری، ‏نمی‌بینی آنها چه بلایی سر پدر و ‏مادرشان می‌آورند.‏

عیسی با دقت مردم را نظاره می‌کرد. یک ‏روز، وقتی مردم در حال وارد شدن به یک ‏میهمانی شام می‌شدند، عیسی متوجه شد که ‏آنها در حال گشتن به دنبال محبوب‌ترین ‏صندلی‌ها هستند. میزها به شکل قوس‌دار ‏چیده شده بودند. رأس این میز برای ‏میزبان و میهمانان ویژه تعیین شده بود ‏و طرفین میز برای افرادی چیده شده بود ‏که دارای اهمیت کمتری بودند. در حالی ‏که مردم منتظر نشستن روی صندلی‌های خود ‏بودند، هر کدام از آنها در حال ارزیابی این مسئله بود که ‏کدامیک از حضار مهم‎‏‌تر هستند و با خود ‏چنین فکر می‌کردند که: «من بهتر از او ‏هستم، مهم‌تر از اون خانم هستم یا اگر ‏مقایسه کنم بالاتر از اون آقا هستم. ‏فکر کنم من لیاقت بیشتری برای نشستن ‏در صدر مجلس دارم!»‏

عیسی با مشاهدۀ آنچه در این میهمانی ‏می‌گذشت، چند توصیه در بارۀ رابطه‌ها ‏کرد: «چون عیسی دید میهمانان چگونه ‏صدر مجلس را برای خود اختیار می‎‏‌کنند، ‏این مَثَل را برایشان آورد: «چون کسی تو ‏را به مجلس عروسی دعوت کند، بر صدر ‏مجلس منشین، زیرا شاید کسی سرشناس‌تر ‏از تو دعوت شده باشد. در آن صورت ‏میزبانی که هر دوی شما را دعوت کرده ‏است، خواهد آمد و به تو خواهد گفت: ‏‏”جایت را به این شخص بده.” ناگزیر با ‏سرافکندگی پایین مجلس خواهی نشست. ‏بلکه هر گاه کسی میهمانت کند، برو و ‏در پایینترین جای مجلس بنشین، تا چون ‏میزبان آید، تو را گوید: “دوست من، ‏بفرما جای بالاتر بنشین.” آنگاه نزد ‏دیگر میهمانان سرافراز خواهی شد. زیرا ‏هر که خود را بزرگ سازد، خوار خواهد ‏شد، و هر که خود را خوار سازد، ‏سرافراز خواهد گردید.» سپس عیسی به ‏میزبانش گفت: «چون ضیافت ناهار یا شام ‏می‌دهی، دوستان و برادران و خویشان و ‏همسایگان ثروتمند خویش را دعوت مکن؛ ‏زیرا آنان نیز تو را دعوت خواهند کرد ‏و بدین‌سان عوض خواهی یافت. پس چون ‏میهمانی می‌دهی، فقیران و معلولان و ‏لنگان و کوران را دعوت کن که مبارک ‏خواهی بود؛ زیرا آنان را چیزی نیست که ‏در عوض به تو بدهند، و پاداش خود را ‏در قیامت پارسایان خواهی یافت.» (بر ‏اساس لوقا ۱۴: ۷-۱۴)‏

عیسی به ما یادآور می‌شود که ما در ‏حیطۀ مقایسه کردن خود با دیگران با یک ‏مسابقۀ روزانۀ بزرگی روبرو هستیم و آن این است: آیا ‏خودم را بالاترین خواهم دانست و برای ‏کسب مقام اول تلاش خواهم کرد یا اینکه ‏فروتن می‌شوم و تصمیم می‌گیرم پایین‌ترین ‏صندلی را اشغال کنم؟

در بیشتر نقاط جهان امروز، ما مقدم ‏بودن را با بهترین بودن اشتباه ‏می‌گیریم. مقام اول، رشتۀ اول، صندلی ‏اول، ردیف درجه یک، که همۀ اینها اصطلاحاتی ‏هستند برای بیان آنچه تصور می‌کنیم ‏بهترین و عالی‌ترین است. عیسی به ما ‏آموخت که عظمت یا بزرگی شخص بسته به برنده ‏شدن در رقابت نیست. بلکه به این معناست که ‏با تواضع زندگی که خدا به تو داده به ‏سر ببری. و اینکه در ‏مسابقه‌ات دست چه کسی را می‌گیری برای خدا مهم‌تر ‏از این است که از چه کسی جلو می‌زنی. او ‏از تو نمی‌پرسد: «ببینم می‌تونی قبل از ‏هر کس دیگری به خط پایان برسی یا نه؟» ‏بلکه چنین سؤال می کند که: «چه کسی را کمک می‌کنی که ‏با تو خط پایان را رد کند؟»‏

آیا با گرفتن پَست‌ترین جایگاه، خود را ‏فروتن می‌کنی؟ برای من، این یکی از ‏چالش برانگیزترین سؤال‌های زندگی است. ‏جالب این است که عیسی فقط نگفت: «اگر ‏بی‌ارزشترین جایگاه به تو داده شد راضی ‏باش». بلکه فرمود: « خودت داوطلبانه کم ارزش‌ترین ‏جایگاه را انتخاب کن.» تصمیم ‏داوطلبانه برای نشستن در پایین‌ترین جا ‏با تحمّل نشستن در پایین‌ترین صندلی، از ‏زمین تا آسمان فرق دارد.‏

این را به تو بگویم که ترجیح می‌دهم به ‏جای نشستن در جایگاه بالاتر، در صندلی ‏پایین‌تری بنشینم و یک نفر به شانه‌ام ‏بزند و بگوید: «قربان شما در صندلی ‏اشتباهی نشسته‌اید، لطفاً بفرمایید ‏بالاتر بنشینید.» اما راستی اگر جایگاه ‏پایین را انتخاب کنم و مجبور شوم تا ‏آخر مجلس همانجا بمانم چه؟ و یا کسی ‏را ببینم که در صندلی مهمی نشسته ولی ‏از دید من، در مقایسه با من اهمیت کمتری ‏دارد، چطور؟ آیا با ‏خود اینطور فکر نمی‌کنم که: «راستی من ‏اینجا چکار دارم، وقتی او جای مهمی را ‏که من باید می‌نشستم، پُر کرده؟»‏

در حالی که هر روز در مسیر بلوغ ‏روحانی رشد می‌کنیم، معمولاً در برآورد این که چه نقطه‌ای را ‏باید جستجو کنیم از سه مرحله عبور ‏می‌کنیم: در مرحلۀ اول، خودخواهی بر من ‏حکومت می‌کند، پس برای کسب رتبۀ برتر ‏تلاش می‌کنم. و ممکن است این کار را به ‏وضوح یا به روش‌های موذیانه انجام دهم، ‏اما در ذهنم تلاش می‌کنم به رتبۀ اول ‏برسم و این باور را دارم که این به من ‏احساس اهمیت می‌بخشد.‏

در حالی که در فروتنی رشد می‌کنم، به ‏فاز دوم می‌رسم. من با این امید که به ‏نقطۀ بالا می‌رسم، تصمیم به انتخاب نقطۀ ‏پایین می‌گیرم.این مسیر به ظاهر روش ‏فداکارانۀ من برای رسیدن به بالاترین ‏نقطه است. بسیاری از ما بخش عمده‎‏‌ای از ‏زندگی خود را در این مرحلۀ دوم طی ‏می‌کنیم. ما بدون رفتار خودپسندانه، به این امید هستیم که آنچه را که ‏در تمام مسیر خودخواهانه در پی آن بودیم به دست خواهیم آورد.‏

مرحله سومی وجود دارد که در این  ‏مرحله ما در نقطۀ پایین به همان ‏اندازۀ نقطۀ بالا خود را راحت احساس می‌کنیم. ‏ما به این نتیجه رسیده‌ایم که واقعاً نیازی به غصّه خوردن برای رسیدن به مقام اول نیست. در چنین سطحی، حتی اگر ‏در پایین‌ترین نقطه هستی، این گونه با خود ‏فکر می‌کنی که: «حتی اینجا هم خدا می‌تواند ‏از من استفاده کند. ممکن است کنار من ‏کسی نشسته باشد که اگر آن بالا بودم ‏امکان صحبت با او برایم پیش نمی‌آمد. شاید کسی ‏کنارم نشسته و با من صحبت می‌کند که ‏می‌تواند تغییری در من ایجاد کند که ‏اگر جای دیگری می‌نشستم، چنین اتفاقی ‏نمی‌افتاد. خدا می‌تواند همین‌جا از من ‏استفاده کند.» اما در این امر هنوز حکمت ‏بیشتری نهفته است. وقتی به این مرحله می‌رسم، ‏متوجه می‌شوم که اگر در نقطۀ اوج قرار ‏بگیرم، در آنجا هم خدا می‌تواند به ‏همان اندازۀ نقطۀ پایین‌تر، از من ‏استفاده کند. و جرأت می‌کنی به خودت ‏بگویی: «او می‌خواهد در اینجا و از ‏طریق من کار کند. آیا کسی هست که ‏احتیاج دارم در این نقطه با او صحبت ‏کنم؟ آیا خدا می‌خواهد در چنین جایی از ‏زندگی من کار خاصی بکند؟» دیگر برایت ‏مهم نیست که خدا تو را کجا قرار داده ‏و در هر جایی به یک اندازه خوش هستی.‏

من هنوز به این مرحلۀ سوم نرسیدم. ‏امیدوارم روزی به آنجا برسم. من واقعاً ‏می‌خواهم به چنین مرحله‌ای برسم. اگر دائم در چنین جایی می‌ماندم، این آزادی کوتاه مدتی را ‏که هر چند وقت یکبار تجربه می‌کنم، ‏برای همیشه از آن من می‌شد. من دوست ‏ندارم آنقدر نگران مقایسه‌ها و ‏رقابت‌ها باشم که علاقه و اشتیاق مرا ‏برای آنچه واقعاً ارزش دارد از میان ببرند.‏

زیبایی غافلگیرکننده‌ای که خدا برای ما ‏به ارمغان آورده این است که: اغلب در ‏جایی که فکر می‌کنیم حقیرترین نقطه ‏است، بزرگترین برکات را دریافت ‏می‌کنیم. غنی‌ترین روابط، خالص‌ترین ‏شادی‌ها، عمیق‌ترین تأثیرات، اغلب زمانی ‏کسب می‌شود که از کانون توجه دیگران ‏خارج می‌شویم و چنان احساس آزادی ‏به ما دست می‌دهد که به راحتی می‌توانیم دیگران را محبت و ‏خدمت کنیم. اف. بی. مِیر این تجربه را ‏به این شکل شرح می‌دهد: «من فکر می‌کردم ‏هدایای خدا در قفسه‌هایی که یکی بالای ‏دیگری قرار دارد، نهفته است، و هر اندازه ‏از نظر شخصیتِ مسیحی قد بکشیم، دست ما راحت‌تر ‏به آنها می‌رسد غافل از این که هدایای خدا در قفسه‌ها، ‏یکی بالای دیگری نیست بلکه زیر دیگری ‏قرار دارد. و مهم این نیست که قد بلندتری داشته باشیم، بلکه بتوانیم خم شویم.»‏

اگر کسی هستی که با هیجانِ رقابت زندگی می‌کنی، شاید با خود فکر کنی: ‏‏«این احمقانه است. آیا واقعاً کتاب ‏مقدس چنین چیزی می‌گوید؟» اگر انگیزۀ ‏رقابت سالم داری، خدا از تو نمی‌خواهد فرمی که ساخته شده‌ای انکار کنی. اگر ‏به رقابت علاقه داری، برخلاف آنچه بیشتر مردم رقابت می‌کنند ‏و با آن خوش هستند، رقابت کن. برای چیزی رقابت کن که با اول شدن تو فرق داشته باشد! واقعاً والاترین هدف تو ‏این است که در میان شش و نیم میلیارد ‏نفر جمعیت جهان، در رتبۀ اول قرار ‏بگیری؟

این هدفِ خیلی والایی نیست! اگر خدا در ‏تو علاقه برای رقابت گذاشته، آن را برای سیر ‏کردن شکم افرادی که از گرسنگی ‏می‌میرند، استفاده کن. منظورم این نیست ‏که با کسانی که مشغول کمک به چنین ‏افرادی هستند، رقابت کنی. با دشمنی که ‏گرسنگی نام دارد رقابت کن. اگر خدا تو ‏را برای رقابت ساخته، پس برای رساندن ‏خبر خوش محبت عیسی به جاهایی در جهان ‏که پای هیچ کس دیگری به آنجا نرسیده، ‏رقابت کن. رقابت کن که تا آنجا که می‌‏توانی بهترین شوهر، بهترین همسر، ‏بهترین مادر و بهترین پدر باشی. برای ‏چیزهایی رقابت کن که ارزش حقیقی ‏دارند.‏

خدا در استفاده از کسانی که نگران بزرگتر بودن از دیگران نیستند، وفادار ‏می‌ماند. او دنیا را به وسیلۀ کسانی که ‏می‌گویند «ای خدا، هر جا که مرا قرار ‏دهی، سعی می‌کنم که در جهان ‏امروز ما برای تو تغییری ایجاد کنم.» این مسیر ‏عیسی به سوی بزرگی واقعی است. این برخوردی است که فروتنی ‏با میل و علاقۀ ما برای مقایسۀ ‏خود با دیگران می‌کند. و این را هم فراموش نکنیم که تنها راه مَهار کردن میل ما برای دستیابی به بالاترین جایگاه، چیزی جز خضوع و خشوع نیست.‏

نکتۀ قابل تأمل: عیسی به این بسنده نکرد که بگوید: «از این که به تو جایگاه محقری داده‌اند، خوش باش» بلکه این را هم گفت که: «داوطلب شو که جایگاه محقر را برگزینی.»

آیۀ به یادماندنی: «ما جرأت نمی‌کنیم خود را از زمرۀ کسانی بشماریم با با کسانی قیاس کنیم که خودستایند. چه نابخردانه است که آنان در بارۀ خویشتن با میزانهای خودشان قضاوت می‌کنند و خود را با خود می‌سنجند.» (دوم قرنتیان ۱۰: ۱۲)

از خود بپرس: آیا تاکنون خواهان جایگاه محقر بوده‌ام؟ وقتی به این کار دست زدم، چه اتفاقی افتاد؟

درس آینده: فروتنی در بارۀ رابطه‌مان با خدا چه می‌کند؟

نوشتۀ تام هولادِی

ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO