خانوادۀ مسیحیزندگی روزمره مسیحی

فصل هفتم اصول عیسی در روابط: به عنوان همسایه ات، به یک فرد خاص محبت کن

رای بدهید

فصل هفتم اصول عیسی در روابط: به عنوان همسایه ات، به یک فرد خاص محبت کن

در داستان سامری نیکو دو حقیقت چالش برانگیز برای زندگی ما وجود دارد. در فصل گذشته به اولین حقیقت یعنی: نمی توانم وسعت محبت خود را محدود کنم، پرداختیم. در این فصل به دومین حقیقت توجه می کنیم، یعنی: من باید در ابراز محبت خود محدودیت قائل شوم.

در حالی که در پی قلب خدا در محبت کردن به همه هستیم، باید بدانیم که عشق و محبت فراتر از یک نگرش است و باید تبدیل به اقدامات عملی شود. چون خدا حاضر مطلق و قادر مطلق است، می تواند به همۀ ما عملاً به راحتی عشق بورزد. اما از سوی دیگر ما موجودات بشریِ محدودی هستیم که در لحظه ای که زندگی می کنیم فقط به یک شخص یا گروه مشخصی می توانیم عشق خود را ابراز کنیم.

یکی از مشکلاتی که درگیر آن هستم، این است که وقتی به خوبی می دانم که نمی توانم به احتیاجات همه رسیدگی کنم، چطور به همۀ آن ها محبت کنم؟ آیا اگر دوستشان داشته باشم اما نتوانم به نیازهای آن ها رسیدگی کنم، ناامید و درمانده نمی شوم؟ آیا راحت تر نیست که تصمیم بگیرم گروهی مانند خانواده و چند دوست نزدیک را که در دسترس هستند، به بهترین وجه محبت کنم؟

عیسی استاد و نمونۀ عالی ما است. او به ما تعلیم داده که همه را محبت کنیم. او در آخرین سخنان خود پیش از صعودش به آسمان به شاگردانش فرمود: «چون روح القدس بر شما آید، قدرت خواهید یافت  و شاهدان من خواهید بود، در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا دورترین نقاط جهان» (اعمال رسولان 1: 8). تا دورترین نقاط جهان یعنی هرکس و در هر جا! با این حال عیسی، برای ما نمونۀ خوبی است که چطور در زمانی مشخص، آن هم تنها به یک نفر، محبت کنیم. وقتی عیسی در بدن بشری خود بر زمین قدم می زد، می توانست تنها با یک نفر یا یک گروه مشخصی باشد. او چطور محبت می کرد؟ او تمام شب را برای تهیۀ فهرستی از اسامی کسانی که می خواست روز بعد محبت کند، سپری نمی کرد. او نوعی شبکۀ اولویت بندی شده نداشت که هر کس که به محبت او نیاز داشت، باید از آن عبور می کرد. بلکه وقتی فرصتی پیش می آمد، کسانی را که در رفت و آمدهای عادی زندگی اش ملاقات می کرد، محبت می نمود. اگر در اورشلیم بود، مردمی را که در خیابان های اورشلیم بودند محبت می نمود. اگر از یهودیه به جلیل مسافرت می کرد، به مردمی که در طول سفرش روبرو می شد، محبت می نمود و وقتی با شاگردانش بود، به آن ها محبت می کرد.

همسر من بهتر از هر کس دیگری که می شناسم به این فرمان عشق ورزیدن به همسایه عمل می کند. او عملاً به همسایه هایمان محبت می کند یعنی کسانی که در کوچۀ ما زندگی می کنند. واقعاً از این که او بهتر از من می تواند به این کار دست بزند، خجالت می کشم! مثلاً همین که متوجه می شود یکی از همسایه ها در بیمارستان بستری است، فوراً به عیادتش می رود و اگر مشغول کاری است و احساس می کند، همسایه مان به چیزی نیاز دارد، کارش را نیمه تمام رها کرده و به کمک او می رود. او خود را وقف این کرده که با هر گونه شرایط سخت و ترسناک اشخاص در همسایگی مان روبرو شود. گاه برای قدم زدن در محل زندگی مان بیرون می رود و همسایۀ جدیدی را می بیند که او هم برای قدم زدن بیرون آمده و نتیجۀ این ملاقات این است که همسایۀ جدیدی که از او صحبت می کنیم از هفتۀ بعد در جلسات مطالعۀ کتاب مقدس خانگی ما شرکت می کند. باور کنید این ها را از خود نمی بافم! شاید در جمع بسیار بزرگی موعظه کنم و جزء تیم کشیشان کلیسای بزرگی باشم. اما همسرم خیلی بهتر از من به آنچه عیسی برای آن اهمیت زیادی قائل بود، عمل می کند. اگرچه او هم در رهبری و خدمات تعلیمی مهم دیگری در کلیسایمان پا به پای من مشغول است. باید اعتراف کنم که اگر با او ازدواج نکرده بودم، به او حسودی می کردم! با دانش به این که همسرم می تواند با صداقت عمیقی در بارۀ این فرمان مسیح صحبت کند، از او پرسیدم: «چه چیزی باعث میشه حاضر بشی دائم این  انتخاب را بکنی که همسایه هایمان را محبت کنی؟» او جواب داد: «فکر کنم به خاطر این است که می خواهم بیشترین استفاده را از فرصت ها برای برقراری ارتباط با مردم بکنم تا آن ها با کسی آشنا شوند که خیلی بیشتر از من دوستشان دارد.» پاسخ او بیان گر انگیزۀ بسیار قوی برای  عشق ورزیدن است. عشق باثبات و دائمی زادۀ اولویت ها و انگیزه های عالی تر است. عشق بادوام را فقط می توان در فرصت های تک ابراز کرد.

عیسی برای زندگی اش هدف و مأموریت مشخصی داشت که همانا نجات تمام بشریت بود و زندگی اش با این هدف هدایت می شد. او در هر قدم از سفر خود این انتخاب را کرده بود که محبت کند. برای پیروی از نمونه ای که عیسی برای ما به جا گذاشته باید انتخاب کنیم که در فرصت هایی که در سفر هر روزۀ زندگی مان پیش می آید، محبت کنیم. یعنی وقتی به  خانواده ات رسیدگی می کنی یا کسب و کارت را رونق می بخشی یا این که فارغ التحصیل شده ای و حرفۀ خاصی را شروع کرده ای. گاهی اتفاق افتاده که از این که نمی توانم به همه عشق بورزم آنقدر ناامید و مأیوس شده ام که عقب نشینی کرده ام و به هیچ کس محبت نشان نداده ام! امیدوارم تو هم همین مسیر ناامیدکننده را طی نکنی. همین امروز تصمیم بگیر که بتوانی با اعتماد به عظمت خدا، به افراد کمی که او سر راه زندگی ات قرار می دهد، عشق بورزی.

و در ضمن از نمونه ای که عیسی از انتخابش برای ما به جا گذاشته، پیروی کن که به منظور عشق ورزیدنِ بهتر به دیگران، حتماً وقت شخصی با خدا داشته باشی. انتخاب  عیسی در محبت کردن شامل این گزینه  نیز می شد که اشتیاق و توانایی های خود را تجدید قوا ببخشد. لوقا این مسئله را چنین شرح می دهد: «با این همه، خبر کارهای او هر چه بیشتر پخش می شد، چندان که جماعت های بسیار گرد می آمدند تا سخنانش را بشنوند و از بیماری های خود شفا یابند. اما عیسی اغلب به جاهای دورافتاده می رفت و دعا می کرد» (لوقا  5: 15-16). عیسی وقت با کیفیتی را با پدر در تنهایی صرف می کرد. اگر می خواهی رابطه های سالمی داشته باشی، نیاز مبرمی به گذراندن وقت شخصی با خدا داری. این تضادی واقعی است که کسانی که سالم ترین رابطه ها  را دارند، اغلب در تنها بودن با خدا احساس راحتی بیشتری می کنند.

این که عیسی این همه وقت را در تنهایی با پدر سپری می کرد، باعث تعجب زیاد من شده. او تنها سی و سه سال بر زمین گذراند و سه سال خدمت عمومی داشت. با این حال  بخش مهمی از این ایام را جدا از مردم گذراند. عیسی همۀ ابدیت را در اختیار داشت تا با پدر آسمانی اش وقت های شخصی داشته باشد. چرا او تمام اوقات بیدار خدمتی خود را با مردم سپری نمی کرد؟ چون او به خوبی می دانست که دادن وقت کافی به عزلت و تنهایی، در رابطه اش با پدر و با دیگران چقدر مؤثر بود. آن چه در گذراندن  وقت شخصی با خدا کسب می کنی، باعث تقویت هر رابطه ای در زندگی ات می شود. مزایای گذراندن وقت شخصی با خدا به طور خودکار به دست نمی آید. در چنین ساعاتِ تنهایی به راحتی وسوسه می شوی که به فکر چیزهایی که شاید اشتباه بوده بیفتی و یا هوس آن چه را که نداری بکنی. چطور باید با خدا در تنهایی خود رابطه ای شخصی داشته باشی که باعث سلامتی زندگی و رابطه هایت بشود؟ اشتباه نکن. عیسی با سپری کردن وقت در تنهایی، در جستجوی راهی برای فرار نبود. این اقدام او برای کسب حق شخصی خودش نبود بلکه چنین ساعتی، به منظور یک مکالمۀ دو طرفه بود. حتی در لحظات تنهایی او، قدرت رابطه مشهود بود. او با پدر صحبت می کرد و به او گوش می سپرد. عیسی عشق و علاقۀ خود را به پدر می گفت و به آن چه در قلب پدر بود گوش فرا می داد. اگر تو هم این طرح بسیار ساده را دنبال کنی، جان خود را آرام می سازی و نگرش خود را وسعت می بخشی و زندگی ات را جمع و جور می کنی. و در نتیجه رابطه های خود را با این تصمیم که با خدا وقت شخصی داشته باشی، قوت می بخشی.

عیسی برای رابطه ها ارزش قائل است!

عیسی برای رابطه اش با ما ارزش والایی قائل است. ارزش آن برای او تا چه حدّی است؟ او بر صلیب جان داد تا رابطۀ ما با خودش را ممکن سازد (یوحنا 15: 13 را ببینید). او دوست دارد که ما هم  در جایی که او تا ابد سکونت دارد، باشیم (یوحنا 17: 24 را ببینید). یک بار دیگر به این دو حقیقت نظری بینداز و بگذر این دو حقیقت برای لحظه ای تو را هیجان زده کند که: او برای تو مُرد و می خواهد با او باشی.

این که عیسی تا این حد برای رابطه اش با ما ارزش قائل است، می تواند یکی از انگیزه های بزرگ در تداوم بخشیدن رابطه های قوی تر ما با دیگران باشد. یوحنا این حقیقت را چنین شرح می دهد: «ای عزیزان ، اگر خدا ما را این چنین محبت کرد، ما نیز باید یکدیگر را محبت کنیم» (اول یوحنا 4: 11).

در حالی که این بخش اولویت بخشیدن محبت خود به خدا و دیگران را جمع بندی می کنیم، از تو دعوت می کنم که در این دعا با من همراه شوی:

«خداوندا، به من یاد بده تا تو را با تمام قلب و جان و فکر و قوت خود محبت کنم و یاد بده تا به همسایه ام مانند خودم عشق بورزم. من خیلی چیزها باید یاد بگیرم. خداوندا، همین حالا می خواهم رابطه ای که در فکرم دارم به حضورت بیاورم. در حالی که این کتاب را می خوانم و به نمونۀ تو نگاه می کنم، بدانم که چه بکنم و این چیزها را چطور انجام دهم؟ در این هفته کمکم کن که فقط یک چیز را ببینم که با انجام دادن آن، بتوانم تغییری در اطراف خود ایجاد کنم. در ضمن عیسای عزیز، نمی توانم این دعا را بدون شکرگزاری از تو به خاطر همۀ آن چه کردی تا با من رابطه داشته باشی، تمام کنم. تو مرا به خوبی می شناسی و مرا دوست داری و زندگی ات را برای من فدا کردی. برای هر آن چه هستی متشکرم. در نام تو دعا کردم. آمین.

نکتۀ قابل تأمل: عشق ماندگار را فقط می توان در فرصت های تک نشان داد.

آیۀ به یاد ماندنی: «ای عزیزان ، اگر خدا ما را این چنین محبت کرد، ما نیز باید یکدیگر را محبت کنیم» (اول یوحنا 4: 11).

از  خود بپرس: چطور به کسی که هم اکنون جلوی من ایستاده، محبتم را نشان دهم؟

فصل آینده: چالش ناممکن

نوشتۀ تام هولادِی

ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO