پاسخ به اسلام

در كتاب مقدس نیز خشونت و قتل وجود دارد! چرا فكر می كنيد از قرآن بهتر است؟

رای بدهید

جهت روشن شدن مطلب و تفاوت بین جنگهای عهد عتیق در کتاب مقدس و جهاد در اسلام، لطفا" دو مقاله از مقالات بسیار زیاد ما در وب سایت پرپاسخ را که در زیر کپی آنها را برایتان می فرستم مطالعه فرمایید:

مقاله اول:

مسئله جنگهای مقدس یا جهاد

بدون در نظر گرفتن این سؤال که آیا جنگ اساساً امری مشروع و توجیه ­پذیر است یا خیر،[38] محمد اعتقاد زیادی به جهاد داشت. محمد با «وحی» الهی به پیروانش فرمان داد: «در راه خدا بجنگید» (بقره 244) و می ­افزاید: «هر کجا مشرکان را یافتید با آنان بجنگید و ایشان را بکشید» (توبه 5) و «چون با بی­ ایمانان روبرو شدید آنان را گردن زنید» (محمد 4).

به طور کلی به مسلمانان امر شده است: «کارزار کنید با او که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده است» (توبه 29). در واقع بهشت پاداش کسانی است که در راه خدا جهاد کنند: «آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون شده در راه خدا رنج کشیدند و جهاد کردند و کشته شدند، همان بپوشانیم بدی­های آنان را و درآوریم آنها را به بهشت­هایی که از زیر درختان آن، نهرهای آب جاری است. این پاداشی است از جانب خداوند و نزد خدا است پاداش نیکو» (آل عمران 195؛ رجوع کنید بقره 244 و نساء 95).

این جنگ­های مقدس تحت عنوان «جهاد در راه خدا» (بقره 244) و بر ضد «بی­ ایمانان» انجام می­ شد. در سوره مائده آیه 33 چنین می­ خوانیم: «همانا کیفر آنانی که با خدا و رسول او به جنگ برمی­ خیزند و در روی زمین به فساد کوشند، جز این نباشد که آنها را بسته یا به دار کشند یا دست و پایشان را به خلاف ببرند یا با نفی بلد و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند».

یوسف علی، نویسنده و صاحب­ نظر مسلمان با مناسب خواندن این مجازات­ها با توجه به «مقتضیات» زمان، با اشاره به رفتار بی­رحمانه اعراب پیش از اسلام با دشمنان خود، در پی توجیه عبارات قرآن برمی­ آید و می­ گوید: «اسلام مجازات­ هایی از قبیل سوراخ کردن چشمان و رها کردن اسیران در زیر آفتاب سوزان صحرا را منسوخ نمود».[39]

چنین جنگی و چنین شکنجه ­هایی که به نام دین و تحت لوای آن انجام می­ شود، در نظر بسیاری از منتقدان مثال روشنی از نابردباری مذهبی است.*

اقتضائات اخلاقی. محمد بارها فرمان حمله به کاروان­های تجاری مکیان و غارت آنها را صادر کرد و خود پیامبر شخصاً رهبری سه مورد از این حملات را بر عهده داشت.[40] بدون شک هدف از این حملات، نه تنها کسب غنائم، بلکه نشان دادن قدرت رو به رشد سپاهیان اسلام به اهالی مکه بود.

منتقدان اسلام، سؤالات اخلاقی فراوانی در رابطه با این نوع راهزنی­ها مطرح می­ کنند و حداقل این احساس را دارند که این اعمال سایه تاریکی بر «کاملیت اخلاقی» محمد که مسلمانان مدعی آن هستند، می­ اندازد.

یک بار محمد به یکی از پیروانش فرمان داد که با دروغ یکی از دشمنانش به نام خالد را فریب داده و او را بکشد. پس با حیله به او نزدیک شد و در مقابل چشمان حیرت ­زده زنان قربانی «با شمشیرش خود را به روی او انداخت و او را کشت. تنها شاهدان ماجرا، زنان خالد بودند که شروع به گریه و زاری برای شوهر خود کردند».[41]

در جایی دیگر، محمد نشان داد که از دست زدن به «قتل مخالفان سیاسی» هیچ ابائی ندارد و آن زمانی بود که یهودی سرشناسی به نام کعب ابن الشرف بنای ناسازگاری با محمد و کارهای او نهاد و شعری هجوآمیز درباره او سرود. پیامبر از پیروانش پرسید: «چه کسی مرا از دست کعب نجات خواهد داد؟» بلافاصله چهار نفر داوطلب شدند و کوتاه زمانی بعد، سر بریده کعب را برای محمد آوردند.[42]

حسنین هیکل، مورخ و زندگی­نامه ­نویس برجسته مسلمان در کتاب خود «زندگی محمد» بارها به این نوع ترورها اشاره کرده است. در مورد یکی از آنها می­ نویسد: «پیامبر دستور به کشتن عقبه ابن معیت داد. وقتی عقبه به دست و پای او افتاد که «ای محمد رحم کن. چه کسی از بچه­ های من مواظبت کند؟» محمد در جواب گفت: «آتش».[43]

خود قرآن بیانگر این است که محمد بی­ میل نبود در صورتی که منافعش اقتضاء کند، قول­های خود را زیر پا بگذارد. او حتی برخلاف رسم قدیمی و الزامی اعراب در مورد خودداری از جنگ در ماه حرام، وحی جدیدی آورد: «ای پیامبر، مردم از تو درباره جنگ در ماه حرام سؤال کنند، بگو گناهی است بزرگ، ولی بازداشتن خلق از راه خدا… بسیار گناه بزرگتری است» (بقره 217) یا «خدا حکم کرد برای شما که سوگندهای خود را بگشایید» (تحریم2).

مقابله به مثل و انتقام­جویی. محمد حداقل دو بار به پیروان خود فرمان داد کسانی را که اشعار هجوآمیز در مورد او گفته بودند، بکشند. دفاع برخی از مسلمانان از این نوع واکنش­های بسیار شدید محمد در مورد چیزهایی از قبیل اشعار هجوآمیز به هیچ ­وجه قانع ­کننده نیست: «برای مردی مثل محمد که موفقیت او تا حدود زیادی به اعتبار و شهرتش بستگی داشت، اشعار هجوآمیز و استهزاکننده می­ توانست بسیار خطرناک­تر از شکست در جنگ باشد».[44]

ولی همانطور که منتقدان اشاره می ­کنند، واقعیت این است که هدف، وسیله را توجیه نمی­ کند، بلکه اهداف عالی متضمن روش­های اخلاقی است.

حتی اگرچه هیکل نیز بر این باور است که «مسلمانان همواره مخالف کشتن زنان و کودکان بودند» با این وجود «یک زن یهودی به خاطر اینکه سنگ آسیایی را بر مسلمانی انداخته و او را کشته بود، اعدام گردید».[45]

هیکل با نقل روایتی دیگر می ­نویسد: «روزی «دو کنیز را ]که ظاهراً اشعاری در مذمت محمد گفته بودند[ گرفته به همراه اربابشان گردن زدند».[46] وقتی معلوم شد که زنی به نام «ابوافک» با گفتن اشعاری به محمد توهین کرده، یکی از پیروان محمد «در حالی که بچه­ های آن زن در کنار او خوابیده بودند و به یکی از آنها شیر می ­داد، شبانه بر او یورش برد و بعد از جدا کردن بچه خردسال از مادرش، او را به قتل رسانید».[47]

با توجه به تمام این واقعیت­ها، مطمئناً کسی که مرتکب چنین اعمالی شود نمی ­تواند الگوی بزرگ اخلاق برای بشریت باشد. تعصبی که پیروان محمد را به کشتن دیگران به خاطر او تشویق می­ کرد، به راستی نفرت­ انگیز است. هیکل می­ نویسد که عمر بن خطاب، دومین خلیفه اسلام و یکی از یاران نزدیک محمد گفته بود که اگر پیامبر فرمان دهد حاضر است دختر خود را بکشد. تعصب فرمانروای امپراتوری اسلام تا آنجا بود که طبق نوشته هیکل، «قسم به خدا، اگر محمد از من می­ خواست که سر دخترم را بشکافم، بدون لحظه ­ای تأمل این کار را می­ کردم».*

مسئله بی رحمی. محمد که با آخرین قبیله یهودی در مدینه پیمان صلح امضا کرده بود، به ظن هم ­دستی آنان با مکیان دشمن و توطئه­ چینی بر ضد مسلمانان، بر آنان یورش برد. این بار برخلاف گذشته که دو قبیله یهودی را تنها از شهر بیرون کرده بود، فرمان داد تمام مردان قبیله را بکشند و زنان و کودکان را به اسارت گرفته، بفروشند.

حتی کسانی که در پی توجیه این اتفاقات برمی ­آیند، این رفتار را «بیرحمی» می ­دانند و می­ کوشند این بی رحمی­ها را چنین توجیه نمایند: «باید ظلم و بی رحمی محمد نسبت به یهودیان را با توجه به زمینه­ های قبلی تفسیر نمود. در واقع ریشخندها و انکارهای آنان بزرگترین ناراحتی زندگی او بود و آنان حتی زمانی اعتبار و اقتدار رسالت او را به شدت تهدید می­ کردند».[48]

حتی اگر چنین بوده باشد، جواب خطا را با خطا دادن کار صحیحی نیست. در هر صورت، آیا کشتن مردان و اسیر کردن زنان و کودکان توجیه­ پذیر است؟* و نکته دیگر اینکه، آیا با چنین اعمالی می­ توان شخصی را که نمونه کامل اخلاق معرفی می ­شود، واقعاً الگوی تمام بشریت دانست؟

علی­رغم تمام این شواهد در مخالفت با این ادعا که محمد نمونه کامل اخلاق است، حسنین هیکل به طرزی باورنکردنی ادعا می­ کند که «حتی اگر ادعاهای آنان حقیقت داشته باشد، ما همه آنها را با این استدلال ساده تکذیب می­ کنیم که عظمت فراتر از قانون است».[49]

 

خلاصه

اسلام مدعی است که محمد خاتم انبیاء و صاحب مکاشفه نهایی و کامل خدا در قرآن است. مسلمانان برای اثبات این ادعای خود به نکاتی از قبیل پیشگویی­ های محمد در قرآن، ماهیت معجزه ­آسای قرآن، معجزات محمد و شخصیت اخلاقی کامل محمد اشاره می­ کنند. به هرحال همانطور که دیدیم، مدارک و شواهد موجود به هیچ ­وجه بیانگر خارق­العاده بودن نکات مورد ادعای آنان نیست، چراکه یا هیچ مدرکی مبنی بر وقوع آنها وجود ندارد یا در صورت وقوع، هیچ چیزی دال بر معجزه­ آسا بودن آنها نیست.

البته مسلمانان می­ توانند همچنان تمام این موارد را با ایمان بپذیرند، ولی اصرار بر اینکه ادعاهای خود را مستدل نشان دهند، موضوع کاملاً متفاوتی است. غیرمسلمانانی که ایده سقراط را مبنی بر اینکه «زندگی آزموده ­نشده ارزش زیستن ندارد» (و با کمی اغماض «ایمان ناآزموده، ارزش ایمان آوردن را ندارد») قبول دارند، تردیدی به خود راه نمی ­دهند که برای یافتن ایمانی مبتنی بر حقیقت به جای دیگری بنگرند.

 

 


[38] See N. L. Geisler, Christian Ethics: Options and Issues (Grand Rapids: Baker Books, 1989), Chapter 12.

[39] Yusuf Ali, Holy Qur’an, note 738, 252.

* با توجه به این فرمانهای صریح در جهت استفاده از شمشیر و تهاجم به منظور گسترش اسلام و رفتار مسلمانان در طول قرون متمادی، ادعاهای آنان مبنی بر اینکه «جهاد تنها به خاطر کسب آزادی برای دعوت مردم به سوی خدا و دین او است» هیچ اعتباری ندارند (رجوع کنید هیکل، 212).

[40] Haykal, 357.

[41] Ibid., 273.

[42] See Gudel, 74.

[43] See Haykal, 234 (cf. 236-37, 243).

[44] See Gudel, 74.

[45] See Haykal, 314.

[46] Ibid., 410.

[47] Ibid., 243.

* هیکل، 439. همانطور که علی دشتی به خوبی نشان داده است «گاهی اوقات کشتن دیگران که به انگیزه نشان دادن شجاعت یا تنفر شخصی صورت می­ گرفت، به بهانه خدمت به اسلام انجام می­ شد» (دشتی، بیست و سه سال).

[48] See Andrae, 155-56.

* مسلمانان می­ کوشند از این اتهام نیز با همان سفسطه معمول «تحریف موضوع» دفاع کنند و ادعا می­ کنند که تمدن مسیحی نیز مرتکب چنین اعمالی شده است (رجوع کنید هیکل، 237). حتی اگر چنین بوده باشد، به هیچ ­وجه کینه­ توزی و انتقام­ جویی پیامبر اسلام نسبت به زنان را توجیه نمی­ کند. به سختی می­ توان تصور کرد که عیسی مسیح مرتکب چنین اعمال زشتی شده یا با آن موافق بوده باشد.

[49] See Haykal, 298.

نویسندگان: نورمن گایسلر و عبدالصلیب

کتاب پاسخ به اتهام

و اما دومین مقاله:

آیا کتاب مقدس چیزی درباره جنگ مقدس یا جهاد میگوید؟

مفهوم "جنگ مقدس" بیشتر به جنگی اطلاق می شود که برسر اختلافات مذهبی باشد. آنطورکه بطور معمول استنباط میشود، این مفهوم نه تنها آموزش داده نشده بلکه حتی در کتاب مقدس به آن تشویق هم نشده است. اسرائیلیهای قدیمی هرگز فرمانی فراگیر مبتنی بر ایمانشان در جهت جنگ نداشته اند، مگر اینکه در زمان، مکان، و ناحیه مشخصی، که به آنها دستور حمله و تسخیر داده می شده. عیسی مسیح صراحتاً مفهوم جنگ مقدس را هم در آموزه‌هایش و هم در مثالهایش رد کرده است. مفهوم "جنگ عادلانه "، به معنای جنگ موجهی که توسط یک دولت موجه درخواست شود، با "جنگ مقدس" یکی نیست.

منتقدان گاهی اوقات ادعا می کنند که جنگ مقدس در عهد عتیق به نوعی تشویق شده است. ولی، قوم اسرائیل تنها فرمانی مبنی بر تسخیر سرزمین کنعان را دریافت داشته اند (اعداد 34: 2). این فرمان برای مکان، زمان، و مردمان خاصی صادر شده، و این به معنای تأییدی بر جنگ مذهبی نیست. همچنین تسخیر کنعان به خودی خود مبتنی بر و در راستای مذهب نیز نبوده. بالعکس، خداوند مرتباً بیان داشته است که این تسخیر بخاطر شرارت کنعانیان بوده است، نه شایستگی و برتری یافتن اسرائیل بر آنان (تثنیه 9: 4-6). از نظر تاریخی، این دقیقاً همان تفسیری است که قوم اسرائیل از این فرامین داشته است. یعنی هیچ کوششی در جهت تصرف سایر سرزمینها و یا توسعه قلمرو و خاک از طریق مبارزه بعمل نیامده است.

مسیحیان بشدت از استفاده از خشونت در راه بسط عقاید خود منع شده اند. مسیح صراحتاً به شاگردانش گفت که از هرگونه خشونت برای گسترش حیطه فرمانروائیش بپرهیزند(متی 26: 52-54). او ورای فلسفه صلح میزیست و به دیگران نیز آموخت که چنین باشند (متی 5:9-10). هنگام دستگیری و رویارویی با مرگ، مسیح به وضوح گفت که پادشاهی او زمینی نیست، پس شاگردانش برای حمایت از وی نجنگیدند (یوحنا 18: 36). مسیحیان همچون مسیح که این را تجربه کرد، آزار و اذیت را انتظار می کشند نه تصرف را (یوحنا 15: 18-21). نمونه اولین ایمانداران نافرمانی محلی بود (اعمال رسولان 5: 25-29) و تسلیم (رومیان 13: 4-5) و نه انقلابی رزمی و متصرف شونده. در حقیقت، در سه سده ابتدایی حیات مسیحیت، این طریقت بطرز مؤثری غیرقانونی بود، ولی با این حال تمام امپراطوری روم را در بر گرفت.

حادثه "جنگ مقدس"، از منظر تاریخی، به ندرت واقع شده. تاریخدانان سکولار و آزاداندیش بیان می دارند که بیش از 90 درصد از جنگها در تاریخ بشریت بدون هیچ  انگیزه مذهبی واقع شده است. 7 درصد مابقی نیز منجر به 2 درصد همه مرگها در جنگ شده. اسلام باعث بیش از نیمی از جنگهای مذهبی است، با اینکه تنها در یک سوم تاریخ بشریت وجود داشته، در سه سده، رشد آن تنها از طریق تصرف نظامی واقع شده. اگر هر دلیلی بر وجود "جنگ مقدس" وجود دارد، می توانیم منصفانه بگوییم دلیلش اسلام بوده.

همچنین به جاست بگوییم که تنها در همین 100 ساله اخیر رژیمهای ملحد و خداناباوران باعث کشتار میلیونها نفر شده اند. ایمان مذهبی ، از نظر تاریخی، دلیل اصلی جنگها نبوده اند، در حالیکه بی ایمانی برخی از بدترین شقاوتهای تاریخ بشریت را راه انداخته است.

کتاب مقدس تأکید شدیدی به عدالت خداوند و جایزالخطا بودن بشر دارد. مسیح پیامی از صلح به همراه آورد و به همین طریق زیست. در بین شاگردان نخستینش همه نیز چنین کردند، و هر تلاشی برای مقدس شمردن جنگ بنام مسیحیت با مخالفت کلیسا همراه شد. از دید تاریخی و الهیاتی ، "جنگ مقدس" هیچگاه جزئی از مسیحیت کتاب مقدسی نبوده.

 

منبع پیشنهادی برای مطالعات بیشتر: جنگ: چهار دیدگاه مسیحی نوشته رابرت جی کلاوس

منبع مقاله: www.gotquestions.org

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO