کتاب مقدس

خدا انسان را به شباهت خود آفرید، یعنی چه؟

4.5/5 - (6 امتیاز)

آیات اصلی 

پیدایش ۱: ۲۶-۲۷ و خدا گفت: ” آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همة حشراتی كه بر زمین می‌خزند، حكومت نماید.“ پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او را بصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید. 
پیدایش ۲: ۷ خداوند خدا پس آدم را از خاک زمین بسرشت و در بینی وی روح حیات دمید، و آدم نَفْس زنده شد. 
مزمور ۱۰۳: ۱ ای جان من خداوند را متبارک بخوان! و هرچه در درون من است نام قدّوس او را متبارک خواند. 
جامعه ۱۲: ۷ و خاک به زمین برگردد به طـوری كه بود، و روح نزد خدا كه آن را بخشیده بود رجوع نمایـد. 
متی ۱۰: ۲۸ و از قاتلان جسم كه قادر بر كشتن روح نی اند، بیم مكنید بلكه از او بترسید كه قادر است بر هلاک كردن روح و جسم را نیز در جهنم. 
رومیان ۸: ۱۶ همان روح بر روحهای ما شهادت می‌دهد که فرزندان خدا هستیم. 
رومیان ۸: ۲۹ زیرا آنانی را که از قبل شناخت، ایشان را نیز پیش معین فرمود تا به صورت پسرش متشکل شوند تا او نخست زاده از برادران بسیار باشد. 
اول قرنتیان ۱۵: ۴۹ و چنانکه صورت خاکی را گرفتیم، صورت آسمانی را نیز خواهیم گرفت. 
دوم قرنتیان ۵: ۶-۷ … مادامی که در بدن متوطنیم، از خداوند غریب می‌باشیم،… این را بیشتر می‌پسندیم که از بدن غربت کنیم و به نزد خداوند متوطن شویم. 
اول تسالونیکیان ۵: ۲۳ اما خود خدای سلامتی، شما را بالکل مقدّس گرداناد و روح و نفس و بدن شما تماما بی عیب محفوظ باشد در وقت آمدن خداوند ما عیسی مسیح. 
عبرانیان ۴: ۱۲ زیرا کلام خدا زنده و مقتدر و برنده تر است از هر شمشیر دودم و فرورونده تا جدا کند نفس و روح و مفاصل و مغز را و ممیز افکار و نیتهای قلب است. 

بصورت خدا 

وقتی خداوند اولین مرد و زن را آفرید، گفت: ” آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم “ (پیدایش ۱: ۲۶). عهد قدیم در ادامه می‌گوید که خداوند پس خدا آدم را بصورت خود آفرید… ایشان را نر و ماده آفرید (پیدایش ۱: ۲۷). توجه شود که گرچه مردان و زنان دارای بدنهای متفاوتی هستند اما هر دو به تساوی به تصویر خدا آفریده شدند. محققین کتاب مقدّس در این مورد که ما به تصویر خدا آفریده شده‌ایم به چه معنایی است با هم مناظره دارند. باید چیزی همانند تثلیث الهی که در کتاب مقدّس مکشوف شده است در ما نیز وجود داشته باشد. آیا این بدین مفهوم است که تصویر یا شباهت به خداوند می‌تواند بخشی از وجود ما باشد که تا ابد در تمامی مردان و زنان وجود خواهد داشت؟ و یا چیزی است که می‌تواند از بین برود و با این وجود مخلوق بشری زنده و باقی بماند؟ 
بسیاری از مسیحیان بر این باورند که جواب هر دو سوال ” بله“ است: بخشی از به تصویر خدا بودن، ابدی است و بخشی از آن نیز می‌تواند از بین برود. آنها می‌گویند که در پیدایش ۱: ۲۶ واژه عبری برای لغت بصورت و یا به تصویر، اشاره به چیزی متفاوت از شبیه دارد. این گروه از ایمانداران می‌گویند که واژه ” بصورت“ اشاره به یک چیز دائمی در درون ما دارد از قبیل شعور منطقی یا وجدان اخلاقی (رومیان ۲: ۱۴)، که هر دو از توابع جدا ناپذیر روح و جان ما هستند (رومیان ۸: ۱۶). اما واژه ” شبیه“ اشاره به سطح واقعی قدّوسیت یا جاودانگی اولیه انسان داشته است. شباهت ما به خدا در هنگام گناه آدم و حوا از بین رفت، اما ” بصورت“ خدا بودن ما حتی پس از سقوط در گناه نیز باقی ماند (پیدایش ۹: ۶؛ مقالات عمومی: سقوط در گناه، مشاهده شود). بصورت خدا بودن بطور طبیعی در هر انسانی وجود دارد، خواه ایماندار باشد یا نباشد. از اینرو اغلب کسانی که پیرو این دیدگاه هستند تعلیم می‌دهند که شعور و وجدان طبیعی ما می‌تواند ما را تا حدودی بسوی خداوند سوق دهد (رومیان ۱: ۱۹-۲۰). از طرف دیگر، بر طبق این دیدگاه شبیه خدا بودن ما کاملا از بین رفته است. ما به عنوان پیروان خداوند فقط می‌توانیم برخی از ” شبیه“ خداوند بودن خود را دوباره بدست آوریم آن هم در هنگامی که او بطور مافوق طبیعی آنرا به ما می‌دهد. این عطایای مافوق طبیعی شامل چیزهایی از قبیل قدّوسیت در طی زندگی کنونی ما در این دنیا (دوم قرنتیان ۳: ۱۸؛ کولسیان ۳: ۹-۱۰)، و در ابدیت نیز شامل دریافت بدنهای جدید پس از قیام از مردگان می‌شود (فیلیپیان ۳: ۲۱). به شباهت کامل عیسی مسیح شدن نیز فقط پس از بازگشت دوباره مسیح ممکن خواهد شد (اول یوحنا ۳: ۲). 
سایر مسیحیان باور دارند که به تصویر خدا بودن در کل دائمی و ابدی است؛ چیزی که از بین می‌رود نمی‌تواند بخشی از این تصویر باشد. گرچه به تصویر خدا بودن هرگز در ما از بین نمی‌رود اما هر بخش از آن تصویر می‌تواند فاسد شود. در آیات بسیاری از کتاب مقدّس، واژه ” بصورت“ و ” شبیه“ به نظر می‌رسد که بجای یکدیگر مورد استفاده قرار گرفته است (پیدایش ۵: ۱ را با ۹: ۶؛ و کولسیان ۳: ۹ را با یعقوب ۳: ۹ مقایسه کنید). از اینرو این مسیحیان بر این باورند که واژه‌های بصورت و شبیه در کتاب مقدّس، بسیار به هم نزدیک هستند. آنها با اولین دیدگاه در زمینه ابدی بودن تصویر خداوند موافق هستند، تصویری که شامل شعور منطقی و وجدان اخلاقی شده و هر دو نیز از توابع جدا ناپذیر روح و جان ما هستند. اما بر طبق دیدگاه این مسیحیان، نه قدّوسیت و نه ابدی بودن شامل بخشی از این تصویر خداوند نمی‌شود. آنها تاکید می‌کنند که با سقوط در گناه، تمامی طبیعت و جوهره انسان به انضمام به تصویر خداوند بودن ما نابود شد. در واقع شعور منطقی و وجدان اخلاقی ما چنان بطور کامل فاسد شدند که دیگر حتی نمی‌توانند ما را تا حدودی بسوی خداوند سوق دهند. ما در واقع برده گناه شده‌ایم (یوحنا ۸: ۳۴؛ رومیان ۷: ۱۴). قبل از اینکه ما بتوانیم نسبت به خداوند واکنشی نشان دهیم این خداوند است که باید اول با فیض خود به ما دسترسی پیدا کند (یوحنا ۶: ۴۴؛ اول یوحنا ۴: ۱۹). روح ما در خطایا و گناهان مرده است (افسسیان ۲: ۱، ۵)، اما خداوند می‌تواند آنها را به حیات باز گرداند (رومیان ۸: ۶-۱۰). افکار ما فاسد و مردود شده است (رومیان ۱: ۲۸)، اما خداوند می‌تواند افکار ما را دوباره احیا و جدید کند (رومیان ۱۲: ۲؛ عبرانیان ۹: ۱۴). 
برخی از محققین مسیحی کتاب مقدّس اخیرا پیشنهاد کرده‌اند که تصویر خدا بخش یا ساختاری دائمی و ابدی در درون ما نیست. در عوض، آنها می‌گویند: ”ارتباط ما بازتاب تصویر خداوند است“. آنها به این نکته اشاره می‌کنند که افکار ما طوری خلق شده است تا در ارتباط با خداوند، و با یکدیگر، و با جهان اطراف ما باشد. این ارتباط بازتابی از ارتباط پدر، پسر، و روح‌القدس در درون خود تثلیث و همچنین رابطه خداوند با آفرینش خود می‌باشد. برخی از آنانی که پیرو این دیدگاه سوم هستند بر محبت به عنوان مهمترین عامل در تمامی روابط ما تاکید دارند. خداوند محبت است، و از آنجاییکه ما به تصویر خداوند ساخته شده ایم، پس تمامی روابط ما باید بازتاب محبت او باشد (اول یوحنا ۴: ۸، ۱۶-۱۷). بر طبق این دیدگاه، پس این گفته خداوند که ” آدم را بصورت ما بسازیم“ (پیدایش ۱: ۲۶) بدین مفهوم است که خداوند زنان و مردان را با این قابلیت آفرید که بتوانند دارای روابط پارسا گونه، و محبت آمیز باشند. اما وقتی آدم و حوا گناه کردند، رابط آنها با خداوند از بین رفت، و روابط آنها با یکدیگر و با جهان اطراف خود نابود شد (پیدایش ۳: ۱۸-۱۹). وقتی ما توبه کرده و بسوی خداوند باز می‌گردیم، او روابط ما را احیا می‌کند، آنوقت ما می‌توانیم دوباره به دیگران محبت نشان دهیم (رومیان ۸: ۱۹-۲۱؛ دوم قرنتیان ۵: ۱۸-۲۰). 
سایر محققین کتاب مقدّس دیدگاه چهارم را عرضه می‌کنند. آنها نیز مثل سومین دیدگاه بر این باور نیستند که تصویر خدا بخشی ماندگار در طبیعت انسان است؛ بلکه می‌گویند این تصویر چیزی است که ما بواسطه آن می‌توانیم تبدیل به مسیح عیسی شویم. آنها در این دنیا به هدف خداوند برای ما اشاره می‌کنند، به ” سرنوشت ما در مسیح به عنوان سفیران خداوند“ اشاره می‌کنند. بله، ما می‌توانیم یک رابطه خاص با خداوند داشته باشیم، اما این رابطه به سرنوشت ما برای حکومت بر زمین در نام خداوند پیوند خورده است (پیدایش ۱: ۲۶؛ مزمور ۸: ۶). از ما به عنوان سفیران و نمایندگان خداوند بر الباقی آفرینش انتظار می‌رود تا از تمامی آفرینش خداوند مراقبت و محافظت نماییم (پیدایش ۱: ۲۸-۲۹؛ ۲: ۱۵، ۱۹-۲۰). آدم و حوا نقشه خداوند را رد کردند، اما آنها قصد خداوند برای هر یک از ما را تغییر ندادند. تمامی مردان و زنان در هدف خداوند برای بشر شریک هستند، اما بیشتر آنها در به تحقق رساندن این هدف شکست می‌خورند. عهد جدید به تحقق نهایی تصویر الهی در عیسی مسیح نائل شده است (دوم قرنتیان ۴: ۴؛ کولسیان ۱: ۱۵؛ عبرانیان ۱: ۳ مشاهده شود). تمامی آنانی که در عیسی مسیح تولد دوباره می‌یابند در بازتاب کامل تصویر خدا در او و تحقق کامل هدف او برای سرنوشت و مقصد انسان شریک هستند (رومیان ۸: ۲۹؛ اول قرنتیان ۱۵: ۴۸-۴۹). بر طبق این دیدگاه، هدف خداوند از آفرینش انسان به تصویر خود، بدین مفهوم است که او از همان ابتدا در نظر داشت تا ما را به تصویر پسر خود عیسی مسیح خلق کند. فقط ما در مسیح می‌توانیم حقیقتاً تبدیل به سفیران خداوند در این جهان شویم، و ما فقط در مسیح می‌توانیم تبدیل به تصویر خداوند شویم که از اول به همین قصد آفریده شدیم (دوم قرنتیان ۲: ۱۴؛ ۵: ۱۷-۲۰). در حال حاضر ما به تدریج در جلالی روز افزون به شکل او مبدل می‌شویم (دوم قرنتیان ۳: ۱۸)، اما هنگامی که ما مسیح را از رو به رو ملاقات کنیم این تبدیل در ما به حد کمال خواهد رسید (اول قرنتیان ۱۳: ۱۲؛ اول یوحنا ۳: ۲). 

آیا ما از دو یا سه بخش تشکیل شده ایم؟ 

سوال دیگری نیز در ارتباط با این دیدگاههای متفاوت درباره تصویر خدا وجود دارد. به هر حال این انسان چگونه مخلوقی است؟ برخی از محققین کتاب مقدّس ابراز می‌کنند که عبرانی‌های عهد باستان بر این دیدگاه بودند که مخلوق بشری در کل از ترکیب غیر قابل تفکیک حیات با جسم تشکیل شده است. وقتی جسم می‌میرد، ذهن یا جان نیز می‌میرد. آنها ابراز می‌کنند که فلاسفه یونانی در دوران عهد جدید به شدت فلسفه یهودیان را تحت تاثیر قرار داده بودند، از اینرو بسیاری از یهودیان شروع به تعلیمی واضح و روشن در ارتباط با تفاوت مابین جان ابدی و بدن فانی نمودند. اغلب محققین کتاب مقدّس با این دیدگاه مخالف هستند. آنها به این نکته اشاره می‌کنند که حتی عبرانی‌های اولیه تعلیم می‌دادند که انسانها از یک قسمت مادی و از یک قسمت غیر مادی خلق شده‌اند. حکایت موجود در پیدایش فصل ۲ به ما می‌گوید که خداوند آدم را از خاک زمین آفرید و سپس روح حیات را در او دمید (پیدایش ۲: ۷؛ حزقیال ۳۷: ۱۰). جامعه می‌نویسد که وقتی ما بمیریم، خاک به زمین برگردد به طـوری كه بود، و روح نزد خدا كه آن را بخشیده بود رجوع نمایـد (جامعه ۱۲: ۷). از این گذشته اسرائیلیها باور داشتند که مردگان به نوعی حیات در یک دنیای تاریک و مرموز ادامه خواهند داد که آنرا شِئول (برزخ) می‌نامیدند (مقالات عمومی: وقایع پس از مرگ؟ مشاهده شود). تمام این بینش‌ها بر این مبنی است که حتی عبرانیان اولیه نیز بر این باور بودند که انسانها حداقل از دو بخش خلق شده‌اند. 
مدتها بعد، اشعیا نبوت کرد که مردگان قیام خواهند کرد، یعنی جسدهای ایشان خواهند برخاست (اشعیا ۲۶: ۱۹؛ با دانیال ۱۲: ۲ مقایسه شود). و در عهد جدید مسیح از قاتلان جسم كه قادر بر كشتن روح نی اند، سخن گفت (متی ۱۰: ۲۸). پولس نیز چیزی شبیه به آن می‌نویسد، مادامی که در بدن متوطنیم، از خداوند غریب می‌باشیم (دوم قرنتیان ۵: ۱-۹). آیاتی شبیه به این که بر قیام مردگان تاکید دارد بطور یقین به این نظریه استحکام و قوت می‌بخشد که مخلوق انسانی حداقل از دو بخش تشکیل شده است، یک بدن جسمانی و یک ذهن یا جان درونی و غیر مادی که می‌تواند در زمان مرگ از بدن جدا شده و دوباره در آینده و در هنگام رستاخیز به آن بپیوندد. 
از اینرو بسیاری از مسیحیان بر این باورند که مخلوقات بشری از دو بخش درست شده‌اند. بخش جسمانی که شامل بدن می‌شود و در ابتدا مقدّس و عادل خلق شده است (پیدایش ۲: ۲۵). بخش غیر مادی که آن هم مقدّس آفریده شد، و ” نفس“ یا ” دم“ یا ” روح“ یا ” جان“ یا ” قلب“ نامیده شده است. تمامی این واژه‌ها بر طبق دیدگاه این مسیحیان دقیقا از یک معنی و مفهوم برخوردار هستند، و شامل زندگی ذهنی و معنوی در درون هر مرد و زن می‌شود. 
سراینده مزمور به نظر می‌رسد که جان را معادل تمامی افکار و ذهنیت درونی قرار می‌دهد: ای جان من خداوند را متبرک بخوان! و هرچه در درون من است نام قدّوس او را متبارک خواند (مزمور ۱۰۳: ۱). و از واژه ” روح“ نیز به همین طریق استفاده کرده است (مزمور ۱۴۳: ۴). در عهد جدید نیز خواه ” روح“ یا خواه ” جان“ می‌تواند نمایانگر کل بخش غیر مادی مخلوق بشری باشد (متی ۲۶: ۳۸ و ۴۱ را با هم مقایسه کنید). هر دو عهد جدید و قدیم در جایهایی و حتی در یک آیه از واژه روح و جان بجای یکدیگر استفاده کرده‌اند (ایوب ۷: ۱۱؛ لوقا ۱: ۴۶-۴۷). 
گرچه بسیاری دیگر از مسیحیان باور دارند که انسان از سه بخش تشکیل شده است. آنها قبول دارند که واژه ” روح“ و واژه ” جان“ اغلب بجای هم استفاده می‌شوند، اما به این نکته اشاره می‌کنند که آنها همچنان دو واژه متفاوت هستند و همیشه بجای هم استفاده نمی‌شوند. لغت عبری برای واژه جان به معنی ” حیات شخص“ است و هرگز از آن بجای ” نفس“ استفاده نشده است، و واژه عبری روح هرگز برای ” حیات شخص“ استفاده نشده است و گاهی اوقات چیزی بیشتر از ” نفس“ معنی نمی‌دهد. از اینرو هر دو واژه می‌تواند نمایانگر کل درون و باطن انسان باشد، و هر دو واژه آنقدر از هم متمایز هستند که معنی آنها با هم مترادف قرار نگیرد. این امر در مورد دو واژه یونانی که در عهد جدید استفاده شده نیز صادق است. برخی از محققین کتاب مقدّس مابین روح و نفس وجه تمایز قائل هستند. نویسنده به عبرانیان می‌گوید که زیرا کلام خدا زنده و مقتدر و برنده تر است از هر شمشیر دو دم و فرو رونده تا جدا کند نفس و روح و مفاصل و مغز را و ممیز افکار و نیتهای قلب است (عبرانیان ۴: ۱۲). در این آیه مفهوم نفس و روح باید خیلی نزدیک به هم باشند، اما این آیه هیچ معنایی نخواهد داشت مگر اینکه روح و نفس به طریقی از هم متمایز باشند. ممکن است تشریح تفاوت آنها برای ما دشوار باشد، اما خداوند قادر است تا آنها را از همدیگر جدا سازد. پولس در جای دیگری می‌گوید او برای روح و نفس و بدن خوانندگان خود دعا می‌کند (اول تسالونیکیان ۵: ۲۳). برای آگاهی از استحکام نظریه سه بخش بودن انسان، بسیاری اشاره به سخنان عهد جدید در ارتباط با مرگ انسان می‌کنند (کادر مربوط به «چگونگی مفهوم ” مرگ“ در ارتباط با روح، جان، و بدن ما؟» مشاهده شود). 
همچنین بسیاری از مسیحیان عنوان می‌کنند که انسان از سه بخش روح، نفس، و بدن تشکیل شده است، اما آنها دقیقا با چگونگی تفاوت روح و جان از یکدیگر موافق نیستند. یکی از توضیحاتی که امروزه اغلب شنیده می‌شود این است که روح بخشی از ذهن و افکار ماست که بر خدا و بر چیزهای ” روحانی“ و آسمانی متمرکز شده است (اول قرنتیان ۲: ۱۱-۱۵)، در صورتیکه نفس بخشی از ذهن و افکار ماست که بر انسان و بر چیزهای زمینی متمرکز است (یعقوب ۳: ۱۵، و جایی که نفسانی در زبان یونانی ” غیر روحانی“ است مشاهده شود). اما این توضیحی کامل نیست و با برخی از آیات کتاب مقدّس مغایرت دارد، از قبیل آیاتی که می‌گوید با تمامی جان و روح خود خداوند را پرستش کنید (مزمور ۱۰۳: ۱؛ اشعیا ۲۶: ۹؛ لوقا ۱: ۴۶-۴۷ مشاهده شود). سایر مسیحیان یک توضیح قدیمی را ترجیح می‌دهند. آنها قبول دارند که روح و جان دو بخش متفاوت در ذهن ما هستند، اما آنها این امر را که این دو برای تمرکز بر چیزهای روحانی خلق شده‌اند را نیز رد می‌کنند. بر طبق دومین توضیح، عقل منطقی و وجدان اخلاقی ما همانطور که ارادی بوده و به ما قابلیت حق انتخاب می‌دهد، دارای توابع روح انسان نیز هست. احساسات، خاطرات، و سلیقه غذایی یا موسیقی از توابع جان انسان هستند. این روح ما می‌باشد که بطور خاص به تصویر خداوند آفریده شده است. عقل و وجدان خود ما به تصویر خداوند آفریده شده بودند و از اینرو عقل و وجدان انسانها در شباهت به یکدیگر قرار دارند. دو بعلاوه دو از نظر ” عقل“ هر شخصی مساوی چهار است، و قتل و دزدی از نظر ” وجدان اخلاقی“ کاری اشتباه است. از اینرو روحی که بخشی از ذهنیت و افکار ما را تشکیل می‌دهد با روح سایرین خیلی متفاوت نیست. اما احساسات، حافظه، و سلیقه غذایی یا موسیقی ما بسیار متفاوت از سایرین هستند، و تمامی اینها از توابع جان هستند که ما را از سایر افراد متمایز می‌سازند. البته روح و جان هر دو پس از سقوط انسان از نظر اخلاقی بطور کامل فاسد و ” نفسانی“ شده‌اند (مقالات عمومی: سقوط در گناه مشاهده شود). 

چگونگی مفهوم ” مرگ“ در ارتباط با روح، جان، و بدن ما؟ 

ما معمولا به مرگ به عنوان یک مرگ مادی نگاه می‌کنیم، یعنی مرگی که شامل جسم و بدن ما می‌شود. اما کتاب مقدّس به چندین شکل مختلف درباره مرگ سخن می‌گوید. 

مرگ روحانی – اول از همه یک مرگ روحانی وجود دارد که حاصل سقوط در گناه است. پولس می‌نویسد که بدون مسیح ما در خطایا و گناهان مرده بودیم حتی با وجود اینکه از نظر جسمانی هنوز زنده هستیم (افسسیان ۲: ۵؛ کولسیان ۲: ۱۳). روح ما از نظر عملی مرده است و بیش از این دیگر زندگی ما را در تحت نظارت ندارد، و ما نمی‌توانیم بواسطه خودمان به نزد خداوند برویم (یوحنا ۶: ۴۴؛ اول قرنتیان ۲: ۱۴). اما روح ما بواسطه مسیح حیات دوباره خواهد یافت حتی با وجود اینکه بدن ما تا بازگشت ثانوی مسیح فانی باقی بوده و در معرض مرگ جسمانی قرار دارد (رومیان ۸: ۱۰). 
مرگ جسمانی – دوم اینکه یک مرگ جسمانی وجود دارد که اغلب مسیحیان بر این باورند که این مرگ جسمانی در هنگام جدا شدن جان از بدن رخ خواهد داد (دوم قرنتیان ۵: ۱-۹؛ مقالات عمومی: وقایع پس از مرگ؟ مشاهده شود). کاملا روشن نیست که آیا آدم و حوا با بدن فانی یا با بدن غیر فانی آفریده شده‌اند. اما گناه سبب شد که آنها از دسترسی به درخت حیات محروم شوند، و مجازات آنها شامل مرگ جسمانی نیز بود (پیدایش فصل ۳). همه ما دارای بدنهایی هستیم که محکوم به مرگ هستند (رومیان ۵: ۱۲-۱۴)، اما در روز رستاخیز آنانی که توکل خود را بر مسیح قرار داده‌اند بدن جسمانی جدیدی دریافت خواهند کرد که هرگز از بین نخواهد رفت (اول قرنتیان ۱۵: ۴۲). 
مرگ جان مسیح به ما هشدار داد تا از خداوند بترسیم که قادر است بر هلاک كردن روح و جسم در جهنم (متی ۱۰: ۲۸). و یوحنا به ما درباره موت ثانی در دریاچه آتش هشدار می‌دهد (مکاشفه ۲۰: ۶، ۱۴). اغلب مسیحیان باور دارند که جان با آگاهی کامل، متحمل رنج ابدی در دریاچه آتش یا جهنم خواهد شد و این می‌تواند به نوعی مرگ روانی یا ” مرگ جان“ در نظر گرفته شود (متی ۲۵: ۴۱؛ مکاشفه ۲۰: ۱۰، ۱۵). سایرین بر این باورند که ” موت ثانی“ یعنی نابودی نهایی و کامل روح، جان و بدن سبب پایان یافتن رنج مجازات نهایی خواهد شد (متی ۱۰: ۲۸). اما مسیحیان دچار و متحمل هیچ گونه مرگی که مربوط به جان باشد نخواهند شد. مسیح وعده داد من جانهای شما راآرامی خواهم بخشید (متی ۱۱: ۲۹؛ ۱۶: ۲۵-۲۶)، و پطرس می‌نویسد که شما از قبل انجام ایمان خود یعنی نجات جان خویش را یافته‌اید (اول پطرس ۱: ۹). 

خلاصه 

کتاب مقدّس به ما جزئیات دقیقی درباره به تصویر خدا ارائه نمی‌دهد. اول از همه ممکن است مابین واژه ” به تصویر“ یا ” به شباهت“ تفاوتی وجود داشته باشد یا اینکه نداشته باشد. دوم، تصویر خدا ممکن است یک بخش ساختاری و دائمی از قبیل شخصیت ما، وجدان ما، یا روح و جان ما باشد. یا ممکن است اشاره به روابط ما یا حتی سرنوشت و مقصد ما در مسیح به عنوان نمایندگان و سفیران خداوند در این دنیا داشته باشد. و سرانجام برخی از مسیحیان فکر می‌کنند که انسانها از دو بخش ساخته شده اند، در صورتیکه سایر مسیحیان بر این باورند که که انسانها دارای یک ساختار سه بخشی هستند. برای بسیاری از موضوعات بحث شدن در مقالات عمومی، دو دیدگاه متفاوت نمی‌تواند بصورت همزمان و به عنوان یک حقیقت واحد پذیرفته شود. اما دو یا سه دیدگاه مرتبط با تصویر خدا به راحتی قابل ترکیب هستند، و برخی از محققین کتاب مقدّس نیز چنین کرده‌اند. 
این سوالات نباید سبب جدایی ما از سایر ایماندارن شود. داشتن جوابهای متفاوت سبب هیچ تغییری در جایگاه پر جلال ما در خلقت خداوند نمی‌شود، چنانچه زنان و مردان به یک اندازه به تصویر خداوند آفریده شده‌اند. همه ما گناه کرده ایم، و تصویر و شباهت ما به خداوند از بین رفته و یا فاسد شده است. اما به واسطه مرگ عیسی مسیح بر صلیب، تمامی بخشهای تصویر خدا در ما فدیه داده شد. روح ما به عنوان افراد غیر ایماندار مُرده بود، جانهای ما پلید شده و بدنهای فانی ما به سمت مرگ پیش می‌رفت. اما آنانی که توکل خود را بر مسیح قرار می‌دهند روح آنها حیات دوباره خواهد یافت (رومیان ۸: ۱۰؛ افسسیان ۲: ۵)، افکار و ذهنیات شخصی و فردی ما روزانه به تصویر مجدد خداوند در خواهند آمد (رومیان ۱۲: ۲؛ کولسیان ۳: ۹-۱۰)، و بدنهای مادی ما در زمان بازگشت ثانوی مسیح قیام خواهند کرد (رومیان ۸: ۱۱؛ اول قرنتیان ۱۵: ۴۲-۴۴). پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقت تازه‌ای است؛ چیزهای کهنه درگذشت، اینک همه چیز تازه شده است (دوم قرنتیان ۵: ۱۷).

منبع مقاله: www.razgah.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO